اینهنگ و نون و پنیر و انگور

ساخت وبلاگ

علاقه من به وبلاگ نویسی اون زمان شروع شد که وبلاگ های صمیم رفیقم رو میخوندم. رفیقم قبل از اینکه خیلی ها شروع کنند به نوشتن، با اینکه همسن ما و دهه شصتی بود از زندگی مشترکش با همسرش مینوشت. شاغل بود و یه پسر داشت. با بزرگ شدن پسرش و به دنیا آمدن دخترش وبلاگ نویسی رو تقریبا گذاشت کنار. فرق این رفیقم با بقیه رفقا این بود که زندگی مشترک رو زودتر تجربه میکرد و ما هنوز دانشجو بودیم و رویاپردازی میکردیم.

دهه هشتاد بود همه محل خونه هاشون ویلایی بود. مینشستم کنار پنجره نون پنیر انگور میخوردم. کنار پنجره هم نه، دقیقا داخل پنجره مینشستم. بین کتابهام هنوز کیهان بچه ها داشتم. همسایه مون اولین کسی بود که خونه دو طبقه ساخت. سر در خونه قبلی شون که بسم الله بود رو در آوردند و یه خونه دو طبقه ساختن که نور شیشه هاش می افتاد رو درخت انگور ما. کاشی نوشته های قرآنی دور و اطرافمان بیشتر به چشم میخورد. تعداد درهای با بسم الله و هذا من فضل ربی هم بیشتر بود و برج و بارو چندان به چشم نمی آمد.

بعد ما هم با سبکی متفاوت وبلاگ نویسی رو آغاز کردیم. اون وقت صمیم شاغل و کارمند شده بود و بچه اش مدرسه میرفت. من مدل شخصی خودم رو اختراع کردم در وبلاگ نویسی. مثلا من از یک ویدئوی ساخت شمع ژله ای شروع کردم. بعد از که این شمع ژله ای آماده کردم. این شد روندم؛ یعنی تولیداتی که همیشه تو محله داشتیم رو میشد موضوع وبلاگ نویسی کرد. این الآن مد شده. طرف شیرینیش رو میخوره و گیلاس روی کیکش رو میخوره، عکس میگیره تا همه نگاه کنند. خونه رو که عوض کردیم و اون پنجره رو نداریم. همینطور رویای نون پنیر انگور کنار پنجره با ما بود تا رسیدیم به کلی محصولات میوه‌ای، کلوچه‌ای و حلوایی.

امروز هم در ادامه همون رویا عکس یکی از آخرین کارهامون رو اینجا ثبت میکنم تا باشه این روزها تکرار بشه که کنار پنجره نسیمی بوزد و ما نون پنیر انگوری باهم بخوریم.


غروب...
ما را در سایت غروب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aintelligent-karoon1 بازدید : 22 تاريخ : شنبه 11 آذر 1402 ساعت: 20:28